عرشيا  محمدنياعرشيا محمدنيا، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره
پارسا  محمدنياپارسا محمدنيا، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
 پوريا محمدنيا پوريا محمدنيا، تا این لحظه: 24 سال و 20 روز سن داره

پارساي كوچك

جشن شكوفه ها (اولين روز حضور من در مدرسه)

1393/7/1 0:1
نویسنده : پارسا محمدنيا
197 بازدید
اشتراک گذاری

بچه ها سلام، اميدوارم حالتون خوب باشه.امسال من ميرم مدرسه. كلاس اول، مدرسه شاهد نهم دي تریت حیدریه. راستي من علاوه بر اين كه مامان وبابام فرهنگي هستند، دايي جعفرم شهيد شده.

چند روزي بود مامانم برام لوازم التحرير مي خريد،هرچه به شروع مدرسه نزديك مي شديم، استرس و دلشوره ي من بيشتر مي شد. حس عجيبي داشتم.ازيك طرف شوروشوق مدرسه و از يك طرف ترس از سختي هاي يادگيري الفبا.آخه بابام ميگه بعد از زبان آموزي و دندان در آوردن، يادگيري الفبا سخت ترين و حساس ترين مرحله ي زندگي منه.

امروز سي ويكم شهريور 93 بود. روز شكوفه ها. يعني اولين روز حضور كلاس اولي ها در مدرسه. با اين كه بابام معاون مدرسه است و من هميشه ميرم مدرسه اما امروز سراسر وجودم رو اضطراب فرا گرفته بود.روي صندلي نشسته بودم و به آينده فكر مي كردم

تو اين فكرا بودم كه مراسم شروع شد.دوستم مهديار كفاش با صداي قشنگش قرآن خوند. كم كم با نواي قرآن آروم شدم.به خدا توكل كردم و ياعلي گفتم.

قرآن كه تموم شد،سرود مقدس جمهوري اسلامي نواخته شد. همه به احترام سرود و پرچم مقدس جمهوري اسلامي ايستاديم و سرود رو زمزمه كرديم.

بعد  آقاي سليماني، مدير مدرسه پشت تريبون اومد. ابتدا فرا رسيدن بهار تعليم و تربيت و هفته ي دفاع مقدس رو تبريك گفت و به بچه ها و والدين اونا خيرمقدم گفت. كلي هم حرف هاي قشنگ قشنگ زد. از اين كه مدرسه با پيش دبستاني فرق داره، ديگه نميتونيم غايب بشيم. موهامون هميشه بايد كوتاه وتميز باشه.بايد مقررات مدرسه رو رعايت كنيم.بچه هاي خوبي باشيم و درس بخونيم  و...

صحبت هاي آقاي سليماني كه تموم شد، چند تا آهنگ شاد ردند و بچه ها با خوشحالي دست مي زدند.

سپس اسم هاي بچه ها رو خوندند.آقاي عصاران و بابام كه معاونين  مدرسه اند بچه ها رو به صورت كلاسي صف كردند.

بعد از كلي انتظار بالاخره اسم منم خوندند.آخه اسم ها رو به ترتيب حروف الفبا مي خوندند و اول فاميل منم كه «م» است.دويدم و رفتم تو صف ايستادم.

وقتي بچه ها صف و كلاسشون رو شناختند، يعني مشخص شد كه كيا كلاس خانم نجف زاده اند و كيا كلاس خانم رهاننده،از بچه ها خواستند يكي يكي با عبور از دروازه قرآن وارد كلاس بشن.منم پس از گرفتن يك بسته ي جايزه، از دروازه قرآن گذشتم و مثل بقيه بچه ها با خانم معلم يك عكس انداختم.

كلاس حسابي تزئين شده بود.آخ جون يه كلاس هوشمند با تمام امكانات، چه لذتي داره درس خوندن تو اين كلاس.ميزا مرتب و تميزبا روميزي هاي خوشگل.كتاب هر بچه اي روبان بسته روي ميزش بود.بچه ها همه خوشحال بودند.فقط يكي دونفر مثل همين جلويي داشتند گريه مي كردند.

بعد ماماناي بچه ها اومدند تو كلاس .خانم معلم حرفايي زد و توصيه هايي كرد.وقتي اوليا رفتند بيرون كلاس، خانم براي بچه ها صحبت كرد.گفت من بچه هايي كه خوب درس بخونند و مرتب ومنظم وبا ادب باشن خيلي دوست دارم.بعدش گفتن هر كي دوست داره بياد با بچه اش عكس بگيره و برن خونه شون تا فردا صبح زود بيدار بشه و بياد مدرسه.نوبت من كه رسيد با خانم معلم و مامان وبابام عكس انداختم 

ديگه شب شده بود. از خانم معلم خداحافظي كردم و اومديم خونه. خيلي خوشحالم...

                                                                                                                                       تابعد......

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)